کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



وداع با ماه مبارک رمضان

شاعر : حبیب باقر زاده     نوع شعر : توسل     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

دارد غـروب مـاه خـدا می‌رسد رفـیق            پایان اشک و سوز و نوا می‌رسد رفیق

تا اینکه مـاه لطـف خـدا می‌شود تـمام            اتـمـام کـار اهـل بـکـا مـی‌رسد رفـیق


مـاه خــدا تـجـلّـی پــرواز بـنـده اسـت            پایان پَـر زدن به هـوا مـی‌رسد رفیق

قطع یقین بدان که در این ماه؛ عاقبت            با افـتخـار عـیـدی ما مـی‌رسد رفـیـق

فـردا گــدا بـرای گــدایـی کـجـا رود؟            پـایـان کـار شاه و گـدا می‌رسد رفـیق

این گریه‌های ما به خدا بی‌نتیجه نیست            برگ ضمانـتی ز رضا می‌رسد رفیق

هرکس که راه و شیوه او خط رهبری است            محشر به خدمت شهـدا می‌رسد رفیق

هم عاقبت به خیر و هم اینکه شود عزیز            هر کس به محضر علما می‌رسد رفیق

بـاور کـنـیـد با نـظـر لـطـف فـاطـمـه            روزی برات کرب و بلا می‌رسد رفیق

بعد از سه ماه گریه برآن شاه تشنه لب            باز این چه نوحه وچه عزا می‌رسد رفیق

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم»بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می‌باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

تا اینکه مـاه لطـف خـدا می‌شود تـمام            اتـمـام کـار اهـل بـکـا مـی‌شود رفـیق

وداع با ماه مبارک رمضان

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بهـتـرین فـصل دعـا بود نمی‌دانستم            مـرغ آمین همه جا بود نـمی‌دانـستم

یا كریم دل من سی شب و سی روز تمام            در قـفـس بود و رها بود نمی‌دانستم


ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم            لطف، بی‌چون و چرا بود نمی‌دانستم

عابر كوچۀ دلتنگی و حیـرت بودیم            خانۀ دوست كجـا بود؟ نـمی‌دانـستـم

و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد            صحبت از عشق خدا بود نمی‌دانستم

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : یاسین زندی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه بنـدۀ غـافـل، اگر چه نـادانم            به زیر دین تو هستم، همیشه می‌دانم

دلیل دارد اگر چـشم من ندارد اشك            مرا زمین زده این كـثرت گـناهـانم


خراب كرده‌ام و روز و شب كریم الصفح            میان سجدۀ توبه  تو را تو را خوانم

دلی كه جای تو باشد سراسرش نور ست            سیه شده دل من، چون رفیق شیطانم

دروغ و غیبت و تهمت مریض كرده مرا            طبیب من به علی پیش توست درمانم

به غیر تو همه دنبال نفع خود هستند            از اینكه دل نسپـردم به تو، پشیـمانم

انیس واقعی من فقـط خودت هستی            بدون نور حضور تو جسم بی‌جـانم

كرم نما كه كریمی و واسعه الرحمه            رسیـده‌ام به تـباهـی خـدای رحـمانم

همیشه آرزویم بوده تا كه جان بدهم            به راه مـهـدی زهـرا، امـام دورانـم

بیا به جان حـسیـنت ردم نكـن مولا            نگاه كن به فـقـیرت، شكـسته بنـیانم

حسین گـفـتم و از نام او دلـم لـرزید            بـیـاد كـربـبـلایـش دوبـاره گـریـانـم

قسم به گریه زینب غروب عاشورا            به لحظه‌ای كه صدا زد قتیل عریانم

: امتیاز

مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این روزهـا که زمـزمـۀ یـار مـی‌کـنـم            خـیـلـی هــوای دیـدن دلــدار مـی‌کـنـم

در مـاه مـغـفـرت نـشـد آقا بـبـیـنـمـت            بـر بـی‌لـیـاقـتـی خـود اقـرار مـی‌کـنـم


یک بـار هـم نـشـد بـنـشیـنـم کـنـار تو            از بس که بر معاصی‌ام اصرار می‌کنم

این نفس سر کش از چه رهایم نمی‌کند؟!            این چه گناهی است که تکرار می‌کنم؟!

بار خـطـا کُـمـیـت مرا لـنگ می‌کـنـد            طیّ طـریق را ز چه دشوار می‌کنم؟!

این تحبس الدّعا شدنم بی‌سبب که نیست            از بس که رو به سفـرۀ اغـیار می‌کنم

گفتم به خود که حدّ اقل ای کریم شهر            یک شب کنار سفره‌ات افـطار می‌کنم

فـهـمـیده‌ای به درد تو آقا نـمـی‌خـورم            زیـرا خـلاف امـر تو رفـتـار مـی‌کـنم

من نوکـر تو هستم و محـتاج لطف تو            خود را به تو همیشه بـدهکـار می‌کنم

دل را که حجم معصیت آن را گرفته است            با اشک های روضه سبک بار می‌کنم

خـون جگـر ز دیـده سرازیـر می‌شود            وقـتی که یـاد کـوچه و دیـوار می‌کـنم

سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟!            این درد را به جان خود اظهار می‌کنم

: امتیاز

مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

احـیـا بـگـذشت و شب دیـدار نـیامد            این جمعه هم از دست شد و یار نیامد

دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد            بس دیـده به ره مانده و دلـدار نیامد


چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند

وقت است که جامانده ز هجر تو بمیرد

سخت است که از محضر تو دور بمانم            وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم

تا کی ز فـرامیـن تو مـعـذور بـمانم            در دوستی‌ات وصلـۀ ناجـور بـمانم

عمری ز رهت مانـده‌ام و عـار ندارم

حـتـی بـه سـحـر دیـدۀ بـیــدار نــدارم

اعمال من مُدعی انگار خراب است            با روزۀ نا خالص من کار خراب است

حالا دل من لحظه افطار خراب است            حال سحرم همچو شب تار خراب است

اصلا نکند نیـمه شبـم مال خـدا نیست

یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست

هم سفرۀ ذکر تو نشد یک سحر من            قـرآن شب احـیا نـشد، تـاج سر من

توبه ز قنوتی که نشد بال و پَـر من            یک بار حـلال تو نشد چـشم تر من

العـفـو من انـگـار فـراتر ز لـبم نیست

مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست

در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه            از دست و زبان و قدم و دیده و دل؛ آه

از تـنگی و از تـیرگی خانۀ گـل؛ آه            در لحظۀ یاری تو از حال کسل؛ آه

ای وای اگــر از ره تـو بــاز بــمــانـم

در باز کـن آن گونه که هـمراز بـمانم

مُردیم ز هجـران تو ای یار کجایی            گـفـتـیم سحـر، یا دم افـطـار بـیـایـی

ای کـاش کـمی بـا دل ما راه بـیایی            همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟

یک بار بخـوان نوکر بیچاره خود را

رسوا مکـن این عـاشق آوارۀ خود را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می‌باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

احـیـا گـذشت و شب دیـدار نـیـامـد          این جمعه هم از دست شد و یار نیامد

در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه          از دست و زبان و قدم و دیده دل؛ آه

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن صاحب الزمان؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بـد نیـست کـمی با دل ما راه بـیایی            همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟

مناجات های آخر ماه مبارک رمضان با خداوند

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سفره دارد جمع می‌گردد، گدا را عفو کن           باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن

دیگر از این توبه‌ها دارم خجالت می‌کشم           یا رب این شرمندۀ غرق خطا را عفو کن


بـر در این خـانه من بهـر امـیـدی آمـدم           پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن

دست خالی آمدم، با دست خالی می‌روم           یا کـریم این روسیاهِ بی‌نـوا را عـفو کن

پیـش مردم آبـروی بـنده‌ات را حـفظ کن           خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن

جان آقای خـراسان، جان سلطان غریب           هم وطن‌های علی، موسی الرضا را عفو کن

من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین           جـان اربـابـم بیا این بـنده‌ها را عـفو کن

بوده‌ام این روزها مصداق فابک للحسین           گـریـه کـن‌های غـم کـربـبلا را عفو کن

جان آن که دست و پا می‌زد به زیر تیغ و تیر           حُـرّ تـوبـه کـردۀ بـی‌ادعـا را عـفـو کـن

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ذرّه ذرّه معصیت کل وجـودم را گرفت           بـندۀ دنـیا شدن، بـال صعـودم را گرفت

خـواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان           مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت


من ضـرر از آرزوهـای بـلـنـدم دیـده‌ام           غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت

وای از بی‌خیـریِ این چشم بی‌تقـوا شده           اشک های روضه‌ام، بود و نبودم را گرفت

عهـد بـستم با امام عـصر خود آدم شوم           غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت

غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم           کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت

من زمیـن افـتـاده‌ام اما به دادم مـی‌رسد           آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت

روزگـاری می‌شـود نام حـسین بن عـلی           با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت

جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه           خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت

خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید           سایۀ دست کسی روی کـبودم را گرفت

: امتیاز

مناجات و استغفار شب قدر با خداوند

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مـوعـد دیـدار تو راحت نمی‌آید به دست           طینت پاکـیزه با غـفـلت نمی‌آید به دست

شد شب قدر و همه درهای رحمت باز شد           درک امشب بی‌گمان راحت نمی‌آید به دست


چه کنم شب های احیا هم اگر غفلت کنم           وای بر من دیگر این فرصت نمی‌آید به دست

نوبـتی باشد اگر هم نـوبت زاری ماست           رستگاری خارج از نوبت نمی‌آید به دست

هرچه به من می‌دهند از باب خلوت می‌دهند           چیز قابل داری از جلوت نمی‌آید به دست

بی‌گمان نابرده رنج از گنج ها بی‌بهره‌ام           روضۀ رضوان که بی‌زحمت نمی‌آید به دست

هرکه با تقوا شود نزدت گرامی می‌شود           تا نـباشـم بـنـده شـأنـیت نمی‌آید به دست

شکر نعمت نعمتم افزون کند با این حساب           تا نباشد سجده‌ای نعـمت نمی‌آید به دست

هرچه فرصت داشتم با دست خود سوزانده‌ام           مهلتی دیگر از این بابت نمی‌آید به دست

گریه غـسل تـوبۀ هر دیـدۀ آلـوده‌ای ست           تر نشد چشمی اگر همّت نمی‌آید به دست

شیعیان مرتضی مثل خودش با غیرت اند           بی‌ولای مرتضی غیرت نمی‌آید به دست

از ازل روزی رسانم حیدر است و رزق من           بی نگـاه ویـژۀ حضرت نمی‌آید به دست

حال خوش، توفیق اشکِ بر شهید کربلا           جز شب جمعه شب رحمت نمی‌آید به دست

تـشنه‌های سیم و زر آخـر نفـهـمـیدند که           با جسارت کوهی از ثروت نمی‌آید به دست

چه به روزت پنچۀ شمر لعین آورده است؟؟           یوسف خوش چهره گیسویت نمی‌آید به دست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی یا معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

 

گریه غـسل تـوبۀ هر دیـدۀ آلـوده‌ای ست           تر نشد چشمی اگر عفت نمی‌آید به دست

شهادت امیرالمومنین علیه السلام ـ بصیرت انقلابی در شناخت فتنه گران

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مصیبت است که با ذوالفـقـار هم بوده            بـرای یـاری دین جـان نـثـار هم بوده

هم اهل ذکر و مناجات و خواندن قرآن            بـرای گـریـه شـدن بـی‌قـرار هـم بوده


مگر غریب تر از این؟! که دشمن حیدر            کــنـار او وســط کــارزار هــم بــوده

کدام درد، از این بیـشتـر که قـاتـل او            به وقت ضربه زدن روزه دار هم بوده

فـقـط نه در سحـر قـدر، دشمـن مـولا            به ظهـر کرب وبلا پا به کار هم بوده

همیشه اهل نماز شب است این دشمن            نماز خـوانـده ولی نـیـزه دار هم بوده

نه اینکه هر که علی گفت انقلابی شد            که دشمـن عـلـی اهـل شعـار هـم بوده

همیشه شیعۀ حیدر میان معـرکه است            به نخـل بسته شده سر به دار هم بوده

خـدا کـنـد که بگـویـنـد بعد رفـتـنـمـان            شهید، شیـعـۀ چـشـم انـتـظـار هم بوده

: امتیاز

مناجات و استغفار شب قدر با خداوند

شاعر : احسان محسنی فر نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

طاعات ما اگر چه ز یأس و کسالت است            ما را فقط ز دوری و هجران ملالت است
بهـره نـمی‌بـرم ز مناجـات نیـمـه شب            وای از عبادتی که سراسر کسالت است


این نفس بد مرام مرا پیر خویش کرد            عمری که رفت حاصل دنیا ضلالت است
وقت دعا به غـیر تو مشغـول می‌شوم            این بی‌توجهـی به تـباهی دلالـت است
من در خور ضیافـت خـوب تو نیستم            شرمـنـده‌ام ز آمـدنی که بـطالـت است
قـصـدم نـبـود رو بـروی تـو بـایـسـتـم            این جرم بی‌حساب ز روی جهالت است
بایـد کسی کـرم کـند و واسـطـه شـود            طاعات من که مایۀ شرم و خجالت است
خوش بخت بنده‌ای است که رزقش حسینی است            حُب الحسین عاقبت او را کفالت است
دین بی ولای فـاطمه کفـر مسلم است            ایمان فقط به نام علی با اصالت است
دور فـسـاد و فـتـنه گـری‌ها سـر آمـده            دل‌هـا به انـتـظار امـیـر عـدالـت است
کی می‌شـود بـیایـد و ما را نشـان کند            ما را کـنـار سفـرۀ خود میـهـمـان کند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

وقت دعا به غـیر به مشغـول می‌شوم            این بی‌توجهـی به تـباهی دلالـت است

مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مرهـم زخـم دلـش تـنهـا دم شمشیـر بود           مردم از او سیر بودند او ز مردم سیر بود

خار در چشم، استخوان در حلق، آتش بر جگر           در کف گردون کمان، در سینۀ او تیر بود


گنج عالـم زیر پا و ثروتش وقت عروج           چند قرص نان جو، یک اسب، یک شمشیر بود

زود زهـر تیـغ قاتـل کرد بر جـانش اثر           مجتبـی بـر او طـبیب آورد امـا دیـر بود

در حرم آمد به دنیا، گشت در مسجد شهید           قطره‌قطره خون پاکش را همین تفسیر بود

بی‌گناهی کم گناهی نیست، بـر اهـل گناه           شـدت عـدل علـی بالاتـرین تقصیـر بود

بر زمین افتاده، خون فواره می‌زد از سرش           در دو چشمش اشک شوق و بر لبش تکبیر بود

گرچه طی گردیده بود از عمر او شصت و سه‌سال           او در ایام شباب از داغ زهـرا پیـر بـود

شیـر، بهـر قاتـل خود می‌فرستاد از کرم           با وجود آن که خود تنها غذایش شیر بود

کار مولا بود میثم! لطف و صدق و دوستی           کار دنیا ظلم و جور و حیله و تزویر بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن امیرالمومنین؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت امیرالمومنین که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گنج عالـم زیر پا و ثروتش هنگام مرگ           چند قرص نان جو، یک اسب، یک شمشیر بود

زبانحال امیرالمومنین علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیگـر بـرای پـر زدنم پـر بیـاوریـد            آن خـلعـتی که داد پِـیـمـبر؛ بیاورید

غربت توان دیدن من را ربوده است            این خار را ز چـشم ترم در بیاورید


تا خوب و بد حلال کنند این غریب را            ایـتــام را بـرابـر بـسـتـر بـیـاوریـد

زخم سرم که هم نمیاید چه می‌کنید            جـای طـبـیـب چـارۀ دیگـر بیاورید

آن معجری که نیمی از آن سوخت پشت در            آن را برا ی بستـن این سر بیاورید

چندیست سخـت تشنه دیدار گشته‌ام            کـوثـر برای سـاقـی کـوثـر بیاورید

مهری برای سجده من وقت احتضار            از خاک روی چـادر مـادر بیاورید

بـار دگر به کوفه اگر راهـتان فـتاد            با خود اضافه چادر و معجر بیاورید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دیگـر بـرای پـر زدنم پـر بیـاوریـد            هـفـت آسمان برای کـبـوتر بیاورید

مدح و شهادت امیرالمومنین علی علیه‌السلام

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

بنـویـسـیـد مـرا بـنـدۀ سـلـطـان نجـف            بنـویسید که عـالـم هـمه قـربـان نجف
مـا غـباریم؛ غـبارى زِ خـیـابان نجف            بنـویـسـیـد عـلـى را گُـلِ گـلـدان نجف


وسـط عـرش بُوَد تختِ سلیـمانِ نجف
آنکه بر خاک، حیاتِ دو جهان داد، که هست؟            آنکه بر مُرده زبان داد، توان داد که هست؟
آنکه در کعبه خودش اِذنِ اذان داد که هست؟            تَرَک کعبه به ما نیز نشان داد که هست
کعبه با آن عظمت دست به دامان نجف
حـق بده! دیدن این صحـن تماشا دارد            حـرمش هم به خـدا هـیبتِ او را دارد
نه حرم بلکه على عـرشِ معـلى دارد            و اگر کعـبه دَرَد سیـنۀ خود، جا دارد
سرِ ما ذبـح کـنـید بر سرِ ایـوان نجف
زِ قـدومـش هـمۀ راه به هـم مى‌ریـزد            دلِ عـشـاق بـه نـاگـاه به هم مى‌ریـزد
تا بـبـیـنـد رُخ او مـاه، به هم مى‌ریزد            گر على گریه کُنَد، چاه به هم مى‌ریزد
جانِ عـالـم به فـداى شه مـردان نجف
من عـلى را به خـدا رازِ خـدا می‌دانم            ولـى‌الـلـه شـده مـنـصـبِ آقــا جــانــم
ها على و بشر و کیف بشر می‌خوانم            به هـواى حـرمـش ابـرِ پُـر از بارانـم
بنویـسید مرا بی‌سـر و سـامـانِ نجـف
خلقت هر دو جهان گوشه‌اى از تلمیحَش            از کران تا به کران دانه‌اى از تسبیحَش
فتح خیبر که نشد معجزه؛ شد تفریحش            و نشد غیرِ على کَس به على تشبیهش
بـنـویـسـید عـلـى بـانىِ ایـمـان نـجـف
جلوۀ دیگرى از جلوۀ مـولا زهراست            روى پیشانى او نقش فقط یا زهراست
به دلم غم نرود تا که دلم با زهراست            نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست
غـیرِ زهـرا نبُـوَد هـمدم جـانـانِ نجف
تا که در معرکه شمشیر به دستش اُفتاد            دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ یاد
دامنش خیس شد و آبرویش رفت به باد            چاره‌ای نیست به جز گـفتن دادِ بی‌داد
چه شکوهیست دراین هیبت طوفان نجف
تو بر این سلسله‌ها حق خلافت دارى            نه فـقط شیـعه به دنیا تو ولایت دارى
که در عُقبى تو فقط حُکمِ حکومت دارى            به غـلامـانِ خودت نیز عـنایت دارى
بطلب این همه سرمست به ایوان نجف

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای شهید عدل خود در بیت داور یا علی           ای غمت از ریگ صحراها فزون‌تر یا علی
مرد بدر و مرد خیبر، مرد احزاب و اُحُد           از چه بستی چشم و افتادی به بستر یا علی؟


سفره‌ها خالی ز نان و دیده‌ها از اشک پر           بعد تو کی بر یتیمان می‌زند سر، یا علی؟
تا بشوید روی خونین تو را با اشک خویش           آمـده بر دیـدنت زهـرای اطهـر، یا عـلی
بدترین زخم تو این باشد که این دنیا تو را           می‌کـند با پـور بوسفـیـان برابر، یا عـلی
صبر تو بر حفـظ دین در خانۀ آتش‌زده           سخت‌تر باشد بسی از جنگ خیبر، یا علی
زخم دل را می‌توان دید و برای آن گریست           دیـدن زخـم جـگـر نبوَد مـیـسر یـا عـلی
بر سرت یک زخم بود و بر دلت آمد مدام           لحظه لحظه زخم، روی زخم دیگر یا علی
چشم تو شد بسته، اما چشمشان در راه توست           حمزه و پیغمبر و زهرا و جعفر یا علی
همچو خون کز برگ برگ نخل میثم می‌چکد           بر تو گرید دیده‌ها تا صبح محشر یا علی

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چشم خود بستی و چشم همه شد گریانت            دست شستی ز یتیمان و صف طفلانت
تا خدا هست چرا روی زمین می‌مانی            برو ای یوسف گمگشته سوی کنعانت


برو حق داری اگر میل به رفتن داری            صبر کم کن بکش از دست همه دامانت
غل غل رنگ به خون است همیشه چاهت            بسکه سیـراب شد از دیـدۀ پُر بارانت
علت مرگ تورا گفت طبیب تو غـلط            بـی‌خـبـر بـود ز سـر غــم بـی‌پـایـانت
برو حرفی نزن از کوچه که ما می‌پرسیم            داغ جـانـسوز تورا از دل نخـلستـانت
مرد خیبر شکن و گریه چه معنا دارد            کس ندیده است پس از کوچه لب خندانت
لـگـدی که به تن فـاطـمـه آورد فـرود            غنچه را کند زد از ریشه گل ریحانت
بعض این طایفه ایجاب نموده که حسن            مـثـل زهـرا بـنـمایـد دل شب پـنهـانت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل نامستند بودن حذف شد

وقت مردن به روی سینه چه داری به بغل            چـادر سـوخـتـۀ فـاطـمـه شـد قـرآنـت

ابیات زیر به دلیل عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد؛ عباراتی همچون؛ آواره؛ سرگردان؛ مغنعۀ پاره به هیچ وجه در شأن اهل بیت نیست

قبل از اینکه بروی قول بگیر از کوفه            بــهــر آوارگـی زیـنـب ســرگـردانـت
دیر وقـتی نرسد مقـنعـه‌اش پـاره کنند            بـی‌حـیـاهـای سـر سـفـرۀ با احـسانـت

مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای چشم‌ها به صورت مولا نظر کنید            جاری به زخم خود همه خون جگر کنید

زینب! حسن! حسین! علی چشم خویش بست            بر آن غـریب، جـامـۀ ماتم به بـر کنید


ریزید همچو اشک به خاک ای ستارگان            سخت است بی‌علی شب خود را سحر کنید

بیرون شهر کوفه در آن کوچۀ خموش            آن کـودک خـرابه نشین را خـبر کنید

ای جنّ و انس و حور و ملک ای تمام خلق            تا روز حشر خاک یتیمی به سر کنید

شیـر خـدا نـیـاز نـدارد دگـر به شـیـر            اشک عزا روانه بر او از بصر کنید

امشب به جای آنکه بر او شیر آورید            خـون جـگـر نـثار، به زخـم پـدر کنید

از قــصّــۀ خـرابـۀ شــام آوریــد یــاد            یک شب گر از خرابۀ کوفه گذر کنید

هنگـام شب جـنازۀ او را چو می‌بَـرید            در سیـنه داغ فـاطـمه را تـازه تر کنید

ای نـاله‌هـای نیـمه شب هر شب عـلی            آتـش شـویـد و بر جگـر ما اثـر کـنـید

از بس گـنـاه کـرده‌ام افـتـادم از نـظـر            ای خاندان وحی به «میثم» نظر کنید

: امتیاز

مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است           یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است

احـیـا گـرفـتـه‌ام که تـو احـیـا کـنی مـرا           قـدرم اگر که با تو مقـدّر شود بس است


خیری ندیده‌ام من از عمری که بی‌تو رفت           عمرم اگر به دیدنت آخر شود بس است

انـدازه چـکـیـدن یک قـطـره اشـک هـم           محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است

نـه من که روزه‌هـای هـمه روزگـار بـا           یک روز، روزۀ تو برابر شود بس است

امشب مرا بخـاطـر جـدت عـلـی ببخـش           آقا که راضی از دل نوکر شود بس است

: امتیاز

مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : محمدجواد غفور زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

برخاست، که عزم و استواری این است            بنشست، که صبر و بردباری این است

ذکر لب او فُزتُ و رَبِّ الکعبه است            در حال سجود، رستگاری این است


************

در چشم من آئینه علی، آب علی‌ست            مهتاب علی، مهر جهانتاب علی‌ست

خـون سر او، کـنار سجّـاده نـوشت            مظلوم‌ترین شهیدِ محراب عـلی‌ست

************

دریـا بود و گهـر به ساحـل مـی‌داد            انگـشتـری خـویش به سائـل می‌داد

از کیسۀ نان خشک می‌کرد افـطار            از کاسۀ شیـر خود به قـاتـل می‌داد

************

گفتند: که پیش از عدم آمد به وجود            آن صدرنشین مسند غـیب و شهـود

یک روز طلوع کرد از کعبۀ عشق            یک روز غروب کرد در حال سجود

************

جان با هیجان گِرد سرش می‌گردید            پـروانـۀ دل دور و برش می‌گـردید

در عــمــرِ کـمِ زمـامــداریِ عــلـی            اسلام، به گِـرد محـورش می‌گردید

************

آفـاق کجا نـور جَـلی را حس کرد؟            آرامش صبـح اَزَلـی را حـس کرد؟

جـز پـنـج بهـار فـرصت زود گـذر            کی طعم عدالت علی را حس کرد؟

************

دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت            تأثـیر، ستـارۀ سهـیـل از تو گرفـت

ای روح دعـا بعد تو شد عـالـمتاب            انوار دعایی که کـمیل از تو گرفت

************

زیبایی چـشمه‌سار در چـشمش بود            دلـتنگی و انتـظار در چـشـمش بود

در کـوفـۀ بی‌وفـا صبـوری می‌کرد            با آن‌که همیشه خار در چشمش بود

************

شد تنگ غروب و بر دلم آه نشست            در دامن شب ستـاره با مـاه نشست

شیـون ز کـبوتران چاهی برخاست            فـریاد تو وقـتی به دل چـاه نـشست

************

ای روح کـرم که مـظهـر احـسانی            «آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی

خـورشیـدی و ذرّه پـروری آیـیـنت            آئـیـنـۀ «هَـل اَتی عَـلَی الاِنـسـانی»

************

ای نـام تو « دافِـعُ الـنِّـقَـم» یا مـولا            وی یاد تو « سـابغُ النّـعَـم» یا مولا

ای چشم خدا، گوشۀ چشمی، که گرفت            آئـیــنــۀ دل، غــبـارِ غـــم یـا مــولا

************

مطلـوب تـمام اولـیاء مطلب اوست            آیات تـوکّـل و رضا بر لـب اوست

رایات قـیام و صلح و صبر و ایثار            بر دوش حسین و حسن و زینب اوست

: امتیاز

زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

یک شب دگر تو منتظرم باش، فاطمه            مَرهـم برای زخـم سرم باش، فـاطـمه

یک عمر، انتظار تو را می‌کشم بس است            هجرانِ روزگار تو را می‌کشم بس است


از سیـنهٔ شکـستهٔ تو سیـنـه‌اَم پُر است            از بازوان خـستهٔ تو سیـنه‌اَم پُـر است

آری شنـیـدنـیـست، غـم ایـنـچـنـیـنی‌اَم            طـولانـی است قـصهٔ خانه نـشیـنـی‌اَم

مـی‌آیـم و نـگـفـتـنـی‌اَت را بمن بـگـو            آن قـصـهٔ شـنـیـدنی‌اَت را بـمـن بـگـو

من مانده‌ام هنوز، از آن رو گرفـتـنَت            وای از زمانِ دست به پهلـو گرفـتـنَت

ایکاش حرفی از در و دیوار می‌زدی            یک ذّره حرف، از نوک مسمار می‌زدی

غیر از وصیتت، به شبِ رفتنَت به من            چیزی نگفتی عاقبت از محسنت به من

صد ماجرا اینهمه تُو داری، ای دریغ!            رفتی تو با تمام گرفـتاری، ای دریغ!

یادم نرفـته آخـرِ خـط، گـفـتی یا عـلی            بودی بخون و خاک و فقط، گفتی یاعلی

حـالا عـلـی بـسوی تو پـرواز می‌کـند            عـقـده ز اسـتـخـوانِ گـلـو باز می‌کـند

گـویا هـنـوز منـتـظـرِ من نـشـستـه‌ای            من با سرِ شکسته، تو پهلو شکسته‌ای

تـازه حسن مصیـبـتـش آغـاز می‌شود            کم کم صدای غـربتـش آغـاز می‌شود

دارد حـسیـن، زمـزمـهٔ کـربـلا به لب            زینب صبور، در همه غمهاست روز و شب

می‌بینم آن زمان که سرم، جنگ می‌شود            دامانِ اهل کـوفه پُر از سنگ می‌شود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلت هـوای اجـل کرده نیـمه جـانی تو            در انـتـظـار و هــوایـیِّ آسـمـانـی تـو

بیا بگـیـر ز اسم خودت مـدد، برخـیز            هنوز هم که هـنوز است، پهـلـوانی تو


امان ازین همه غربت به تازگی مَردم            شده است باورشان که نماز خوانی تو

چه قدر دل نگـرانی برای قـاتـل خود            فدای این همه لطفت، چه مهربانی تو

گرفته صبر مرا، رنگ چهـرۀ زردت            بهـار من چه شده زخـمـیِ خـزانی تو

دوباره فاطمه یا فاطمه است روی لبت            به یاد محـسن و مـادر چه بی‌امانی تو

سر شکسته نکرده است رو به قبله تو را            شهـید روضۀ زهـرای قـد کـمـانـی تو

شـبـیـه مــادرمـان فــاطـمـه دم رفـتـن            برای پیکر صد پاره روضه‌خوانی تو

امان از آن سر بر نیزه، وای از گودال            امان ز کـوفه و زیـنب، اگر نمانی تو

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمومنین علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

از نگـاه پـسرت سمتِ سرت ریخت دلم           دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم

از سخنهای طبیبی که تو را کرد جواب           از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم


مـادرم فـاطـمـه را در نـظـرت می‌بـیـنم           ریخت از فرق تو خونِ جگرت ریخت دلم

نفـس من به نـفـسهای تو بـنـد است پـدر           از نفـسهای کم و مخـتصرت ریخت دلم

سمتِ کـوچه نظـرم جـلب شد و آنجا، با           دیـدنِ جـمعـیـتِ پشت درت ریخـت دلـم

رخ مهتابیِ تو روز مرا چون شب کرد

خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد

این غم آنست که یک روزه مرا پیر کند           کیـست تا حـال منِ غـم زده تفـسـیر کـند

بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته           شیر هم سخت، بعـید است که تأثـیر کند

کاش می‌مُـردم و این گونه نمی‌دیـدم که           رنگ رخـسار تو هـر ثـانـیه تغـیـیر کند

پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت           بـی‌غـذا بـاشم و خـرمـای عـلی دیر کند

رحمت حق به دو چشمی که به قصد قربت           گریه بر غربت این زخمیِ شمـشیر کند

کاش پیک اجل این بار کند صرف نظر           لااقـل کـاش کـمـی هـم شده تأخـیـر کـند

کاش فکـری تو به حال دل و آهم بکنی

چـشم خود باز کـنی بـاز نگـاهـم بکـنـی

ظاهراً زخم، عمیق است و شفا نیست که نیست           سرِ مُنشق شده را هیچ دوا نیست که نیست

می‌روی بعـدِ تو شایـد که بفـهـمـد کـوفه           هیچ کس مردتر از شیر خدا نیست که نیست

کیسۀ نان و رطب هم به تو می‌ریزد اشک           که گرسنه است یتیمیّ و غذا نیست که نیست

کوفه نشناخت تو را بعدِ نبودِ تو چه سود           پشت در جمع شده مَردُم و جا نیست که نیست

داغ تو داغ بزرگـیست که تا آخـر عـمر           مرهمی بر جگر خستۀ ما نیست که نیست

با اشاره به من و تـشنه لـبت فـهـمـاندی           هیچ داغی چو غم کرببلا نیست که نیست

چشم تو ماتِ ابالفضل شد و ماتِ حسین

روضه خواندی دمِ رفتن به مصیباتِ حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع وصیت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام در هنگام شهادت به حضرت عباس عليه السّلام مبنی بر اینکه در کربلا مراقب برادرت حسین عليه السّلام و یا خوارت حضرت زینب باش در هیچ مقتل معتبری نیامده است است؛ لذا توصیه می کنیم به منظور دوری از تحریف و یا تدلیس احادیث تا زمانی که سند معتبری برای آن نیافتید از خواندن آن خوداری فرمائید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دست عـبـاس سـپـردی هـمـۀ ما را بعـد           از نگـاه تو به دست قـمـرت ریخت دلـم